بازم دریا فریبم داد ، منو ساحل هوایی کرد
تمام خاطراتت رو برای من تدایی کرد
بازم پیغام بی پاسخ که دلتنگم که فرصت هست
نشد که بی تفاوت شم ، هنوزم این دلم سادست
تو دریا سنگ میندازم به یاد تو که از سنگی
چی از دنیات کم میشد اگه میگفتی دل تنگی ؟
تمام زندگیم با این یه جمله زیرو رو میشد
تو تنها دل خوشیم بودی چرا رفتی بگو چی شد ؟
.
.
نمیدانم چرا شبها دلم ناگاه میگیرد
گلویم را غمی جانسوز و بغض آه میگیرد
شبم تاریک و دردم لاعلاج و سینه ام پر خون
همیشه وقت تنهایی ، دلم چون ماه میگیرد
خداوندا برایم راهی از بیراهه پیدا کن
که هرجا رهسپارم غم برویم راه میگیرد
نمیدانم چگونه این همه غم در دلم جا شد
اگر با چاه گویم درد ، قلب چاه میگیرد
شکایت میکنم هر لحظه از غم بسکه بی تابم
گمان دارم دل غم هم ز من گه گاه میگیرد
مکن در پیش درویشان حکایت از دل تنگم
که از این درد بی درمان ، دل هر شاه میگیرد
(رها) را با دلی پر غم ، رها کن تا رها باشی
مخوان اشعار تلخم را ؛ دلت ناخواه میگیرد
.
.
لبخند می زنیم به هر آنچه نیستُ
کف می زنیم محض هر آنکه گریستُ
خط می کشیم روی دل و طعنه می زنیم :
این منحنی بسته ی بی شکل چیستُ ؟
منطق می آوریم که سنگی تکیده اند
خورشید و ماه و اصلا مهتاب کیستُ ؟
در خط خطی این همه انکار و مشق عقل
از زندگی توقع احسنت و بیستُ …
داریم و باز صفر برامان نوشته است
دست معلمی که خودِ عاشقی ستُ
خط میخوریم از ورق چشم او و بعد
پیوند می خوریم به هر آنچه نیستُ …
.
.
عشق یک واژه پر پیچ و خم است
سر آن یک عین است
عین یعنی همان چشم که سر آغاز جنون میگردد …
پس از آن شین داریم
شین را دقت کن ! که چه اندازه فراز است و فرود …
و به ما میگوید که نه در اوج ببالی به خودت
و نه دلسرد شوی وقت شکست
آخر عشق ببین قاف چه حالی دارد …
نقطه هایش به قدر من و توست
آخر عشق فقط آغوش است
خم بازوی تو بر گردن من
انحناییست پر از آرامش
آخر عشق پرستش گاهیست
که در آنجا خداوند دوتاست
بندگان نیز همان تعدادند
من و تو خدای هم خواهیم شد
آخرعشق اگر قصد کنیم …
.
.
بی همگان به سر شود بی تو به سر نمیشود
داغ تو دارد این دلم ، جای دگر نمیشود
بی تو برای شاعری واژه خبر نمیشود
بغض دوباره دیدنت هست و به در نمیشود
فکر رسیدن به تو فکر رسیدن به من
از تو به خود رسیدهام اینکه سفر نمیشود !!!
دلم اگر به دست تو به نیزهای نشان شود
برای زخم نیزهات سینه سپر نمیشود
صبوری و تحملت همیشه پشت شیشه ها
پنجره جز به بغض تو ابری و تر نمیشود
صبور خوب خانگی ، شریک ضجه های من
خنده خسته بودنم زنگ خطر نمیشود
حادثه یکی شدن حادثهای ساده نبود
مرد تو جز تو از کسی زیر و زبر نمیشود
به فکر سر سپردنم به اعتماد شانهات
گریه بخشایش من که بی ثمر نمیشود
همیشگی ترین من ، لاله نازنین من
بیا که جز به رنگ تو دگر سحر نمیشود
بی همگان به سر شود بی تو به سر نمیشود
داغ تو دارد این دلم ، جای دگر نمیشود
.
.
.
باییییییییییی تا مطلبی دیگر
نظرات شما عزیزان: